
درباره سینمایی «خوب، بد، جلف2»؛ اثر بفروش آخر سال
تعداد بازدید : 6
خندهدارها!
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
«خوب، بد، جلف2: ارتش سری» نام فصل دوم از جاهطلبی «پیمان قاسمخانی» در سینماست. البته شاید دوستان خواننده بعضاً نگارنده را به تقلید از دیگر نقدها و نداشتن اطلاع کافی برای اظهارنظر متهم کنند، اما این روزها که تنها مسئلهای که جامعه از ورود به آن پرهیز میکند حوزه نقد و ساخت یک اثر هنری است، این اتهام بر نگارنده وارد است؛ زیرا اگر درمورد فیلم بدی مانند: «آنها» عنوان خودشیفتگی زنانه را مطرح کردهام، صرفاً به خاطر ژست فیلمساز از لذت پشت دوربین بودن است؛ نه هر تفکر دیگر.
دیابولیک شیاطین
با صرفنظر از اینکه گاه این نالههای جزئی از دوستانِ سفارشی آقایان به اصطلاح فیلمساز، ذهن مرا درگیر چراییهایی غیر از هنر میکند باید به این نکته اشاره کرد که این درگیریهای ذهنیِ غیرِهنری وارد سینمای ایران نیز شده است. «خوب، بد، جلف2:ارتش سری» نمونه بسیار مبرهن این موضوع است؛ چراکه یقیناً مفهوم را درگیر فرمی تقلیدکارانه و سطحی از کارگردانی مانند «تارانتینو» کرده که ابداً جایی در سینمای ایران ندارد. ویژگی پت و مت گونه و تا حدودی کمیک زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی اجازه طرح مسائل دیگر را از داستان میگیرد و مفهوم مدام در رفتارهای ناقض این دو شخصیت تماماً بیرون از داستان میگردد. پیمان قاسمخانی سعی دارد لورل و هاردی در سینمای ایران خلق کند؛ غافل از اینکه در این اثر واکنش دیگر کاراکترها به کنشهای این دو شخصیت جذابتر شده است. همانطورکه فیلمی مانند «زیرنظر» تماماً با استخراج مفهوم تصویر غیرسینمایی خود خداحافظی کرده است و خود را به در و دیوار زده تا مخاطب را قلقلک دهد، فیلم پیمان قاسمخانی که البته فیلمنامه و سینما را خوب میشناسد نیز در این دسته قرار میگیرد. اگرچه برای فرار از این واقعه خردهپیرنگی سیاسی وارد آن کرده و پای کیک زرد را به داستان خود کشیده است تا بتواند قسمت بعدی را نیز بسازد؛ اما یک مخاطب با تجربه و جدی سینما با چنین سوژههای ابتری گول نمیخورد و در رقابت دو شیطان بزرگ: سینما و آمریکا پیروزمندانه بیرون میآید.
دست به دامن انتقاد
همواره این پرسش بنیادین را داشتهام که اگر فیلمسازی مانند «سعیدملکان» به داوری یا کل جشنوارهای مانند فیلم فجر اعتراض دارد چرا اثر خود را برای شرکت در بخش سودای سیمرغ ارسال میکند؟ چرا پیمان قاسمخانی که در گوشهای از فیلم خود به سفارشی بودن بعضی از فیلمهای جشنواره و چگونگی راهیابی آنان اعتراض دارد از شرکت در آن پرهیز نمیکند و حداقل مانند آثار سطحی و لوس: مطرب، زیرنظر، هزارپا و... به اندیشه خود احترام نمیگذارد. متاسفانه انتقاد در جامعه مانند پلکانی برای ترقی افراد از نظر اجتماعی و اقتصادی شده است. تا چندی پیش منتقدی مانند «فراستی» حداقل این زحمت را به خود میداد که برای مخالف یا موافقت با اثری ساعتها در رسانه ملی بحث کند اما این روزها میبینیم با کلمهای مانند فاجعه برای «خون شد» کیمیایی و بهترین فیلم جشنواره برای «روز صفر» ملکان، از پاسخ دادن به پرسشها خسته شده است.
بنابراین در اثری مانند «خوب، بد، جلف2: ارتش سری» نمیتوان مقیاس هنری را اندازه گرفت تنها باید در سالنها نشست و به صدای قهقهه تماشاچیان گوش کرد و ستاره داد. به نظر نگارنده باید اینگونه فیلمها صنف دیگری در سازمان سینمایی برای خود تشکیل دهند به نام صنف «خندهدارها»، برای خود جشنواره بگیرند و به بهترین جازه
بدهند.
آینده مخوف
هنگامی که فیلمنامهنویسی مانند قاسمخانی -که ثابت کرده نیاز به یک مدیری دارد تا اندک مفهوم دراماتیک از آثارش خارج شود-، با چنین تصویری که اتفاقاً لبخندهایی با فواصل مناسب خلق کرده در سینما حاضر میشود، نمیتوان از دیروز سینمای ایران امید ساخت آینده برای آن داشت و تنها باید دست به دامن فیلمسازان جوانی مانند «محمد کارت» شد!